این نیمکت مس وضعیت متفاوتی خواهد داشت... تفاوت از این حیث است که در همه سالهایی که مس مداوم مربی عوض میکرد، سرمربی که جذابیت مضاعف برای رسانه و هواداران داشته باشد به کرمان نیامده بود و خیلی از مربیان مس در محدوده صحبتهای فنی و حواشی معمول باقی میماندند. اما برای اکبر میثاقیانی که انجام کارهای غیر طبیعی حتی خودش را هم شوکه میکند سبب میشود که خیلیها از همین حالا گوش و چشمشان را به نیمکت مس تیز کنند تا یک اتفاق جالب از سوی اکبر میثاقیانی ببینند که میخواهد ششمین صعود خود در فوتبال ایران را با مس تجربه کند. میثاقیانی که هیچگاه سقوط از برج میلاد را تجربه نکرد خودش خیلی خوب میداند که البته ماندگار و جذابترین کارش در کرمان همین صعود لیگ برتر با مس است... میثاقیان یکی از مربیان جذاب فوتبال ایران است. شاید نتایج و بازیهای تیمهای او در لیگ برتر در این جذابیت نقش عمدهای نداشته باشند اما رفتار و صحبتهایش حتی اگر خیلی هم قدیمی باشد همیشه جذاب است... هرچند سابقهی صعودهای او در لیگ یک سبب میشود که او در بین تیمهای این لیگ از نظر فنی هم جذابیتهای خاص خود را داشته باشد. میثاقیان حالا در کرمان است و در لیگ یک هدایت مس را برعهده دارد. داستان و چالشی جدید برای اکبر همیشه سیاه پوش فوتبال ایران که باید دید در اردیبهشت سال آینده رخت عروسی را به کوچه کرمانیها میآورد؟!
ـ همیشه عادت داشتیم اکبر میثاقیان را چه در لیگ یک و چه در لیگ برتر به عنوان رقیب روبروی مس در کرمان ببینیم و با اینکه در هر زمان که مس دست به تغییر مربی میزد نام میثاقیان در بین گزینههای این تیم بود اما در نهایت میثاقیان سرمربی مس نمیشد....
یک چیزهایی در همین فوتبال دیگر دست قسمت است...من به خاطر اقوام زیادی که در کرمان دارم زیاد با کرمانیها زیاد ارتباط برقرار میکنم. بله چند باری هم با مس مذاکره کردیم و یک قدمی توافق هم رسیدیم اما قسمت بود بالاخره این فصل که مس در لیگ یک هم بود سرمربی این تیم شوم...
ـ در همان زمانی هم که به عنوان رقیب به کرمان سفر میکردید همیشه از این شهر و باشگاه مس تعریف و تمجید میکردید!
حقیقت را باید گفت...من کرمانیها را میشناسم و واقعا به نجابت و خاکی بودنشان ایمان دارم. اینجا کسی از روی غرض با تو برخورد نمیکند و سرت را کلاه نمیگذارد و در چند ارتباطی هم که با باشگاه مس داشتم دیدم واقعا مسئولانش با صداقت صحبت میکنند و امکانات باشگاه هم کاملا حرفهای است...واقعا کرمان و مس تعریفی بودند که من تعریف کردم....
ـ همین الان هم خیلیها در خارج از کرمان بازیکنان و مربیان را از آمدن به مس میترسانند و بابت حاشیههای سالهای قبل بزرگ نمایی میکنند...به شما از این حرفها نزدند؟!
اگر هم زدهاند من گوش نکردم و فراموش کردهام! من به حرف و حدیث کار ندارم و از روز اولی که آمدم سرمربی مس شوم همه چیز اصولی و درست بود و همین برای من حجت کافی است. کاری به گذشتهها هم ندارم و چیزی که برای من کاملا روشن است علاقه کرمانیها به فوتبال و حمایت آنها از مس است.
ـ از روند نقل و انتقالات راضی بودید؟
بهرحال کار ما در این زمینه هنوز ادامه دارد و همه برای بستن یک تیم در حد صعود به لیگ برتر تلاش میکنند. چند بازیکن را مدنظر داریم و باید ببینیم که چه اتفاقی رخ میدهد. بازیکنانی که پیش از این هم در تیم خودم حضور داشتند.
ـ در مدتی که در کرمان بودید درک کردهاید که همه فقط و فقط از میثاقیان و مس صعود میخواهند؟!
اتفاقا من هم همین را میخواهم...! باید ببینیم چه اتفاقی رخ میدهد ما تمام تلاش خود را انجام خواهیم داد. بازی در لیگ دسته اول دشوارتر از لیگ برتر است، بازیکنان باید بیشتر بدوند و زمینها هم نامناسب است. در مجموع این شرایط متفاوت است. من امیدوارم شرایط بازیها به نفع ما باشد و مس به عنوان سرگروه به لیگ برتر برود.
ـ ظاهرا خیلی سریع هم در کرمان با مردم صمیمی شدهاید و ارتباط بسیار خوبی با هواداران و مردم شهر برقرار کردهاید؟!
عادت من است که در هر شهری باشم با مردم آنجا احساس رفاقت کنم.... هرکس در خیابان به من میرسد میگوید چطوری است که همه دوستت دارند و خودشان را با تو خودمانی حس میکنند؟ من از اول مرام و شخصیتم اینطور بود و به قول امروزیها «مردمدار» بودم. هرگز بهخاطر پول و مقام کار نکردم و هرگز وارد مباحث غیرفوتبالی نشدم. الان شما سیساعت حرف فوتبال بزن، من هستم ولی 5 دقیقه صحبت سینما، هنر، رایانه و یارانه بکنی خوابم میگیرد! چون من خداوکیلی سر رشتهای در این زمینهها ندارم و در کاری که بلد نیستم چرا باید ورود کنم؟ فقط برای مطرح بودن و روی جلد رفتن؟ من با کارم، تیم و فوتبالم حرف میزنم.
ـ البته بعضی از همین حرفها کم برای شما دردسر درست نکرد...! مثل همان مصاحبهای از شما که هنوز بلوتوثش دست به دست میشود!
من هیچوقت از زیر بار مسئولیت فرار نکردهام. کاری را کردهام، میگویم کردم و عواقبش را هم گردن میگیرم. اگر اشتباه باشد رسماً میگویم اشتباه کردم و دلیلی ندارد دروغ بگویم. اصلاً اگر دروغ بگویی و لاپوشانی کنی مردم میفهمند و دیگر دوستت ندارند. در مورد آن دو مصاحبه و برنامه تلویزیونی که بلوتوث شد، یکی خودم بودم و کلمات که «انصافاً» را آنقدر تند و پشتسر هم گفتم که «کثافت» شنیده میشد و اگر چند بار با دقت نگاه کنی متوجه میشوی. مورد دوم هم اصلاً من نبودم! الان بعضیها طوری صدای من و سایر فوتبالیها را تقلید میکنند که خودمان هم نمیفهمیم! تازه عدهای میآیند و با کامپیوتر دو صحنه و یا دو عکس جدا را طوری به هم میچسبانند که انگار یکی است و صدا هم رویش میگذارند! باور کن این استعدادها دنبال هر کاری میرفتند در جهان اول میشدند!
ـ درحالی که مداوم از مشنوری شدن شما صحبت میکنند اما شما سرانجام سرمربی یک تیم میشوید و بحث تمام میشود اما در یک فصل ظاهرا واقعا منشوری شدید؟!
همان روزهای پایانی لیگ هشتم که بحث منشور اخلاقی وسط آمد و گفته شد که چند مربی نمیتوانند در لیگ نهم کار کنند، من نفر اولی بودم که خودم با پای خودم رفتم فدراسیون و از مسئولان کمیته انضباطی و سازمان لیگ خواهش کردم خطاها و کارنامهام را علنی و رسانهای کنند. دیدید که همه شبکهها هم حرفهای مرا پخش کردند.
ـ دیگران انکار میکردند که منشوری هستند، شما رسماً افشا کردید؟!
دلیل داشت. هر انسانی خطا و اشتباه دارد و من هم منکر اشتباهاتم نبوده و نیستم اما خواستم فدراسیون رسماً اعلام کند که اکبر میثاقیان چه کرده و کجا اشتباه کرده تا خدای نکرده مردم فکر نکنند پول از بازیکنان گرفتهام یا با دلال سروکار دارم. دیدید که من محروم هم نشدم.
ـ صحبت تیپ هم کردید، میثاقیان را ده سال با آن پیراهن مشکی راهراه آستین کوتاه میدیدیم! در گرمای تابستان اهواز و بوشهر و سرمای زمستان اردبیل و تبریز هم فرقی نمیکرد!
اتفاقاً بعضی روزها از خانمم سوال میکنم «چی بپوشم؟» او هم بیمعطلی جواب میدهد: هرچی دوست داری بپوش ولی تورو خدا سفید باشد نه سیاه!
ـ رضا صادقی هم قید پیراهن مشکی را زد، اکبر میثاقیان چه؟
هرکس از رنگی خوشش میآید، من هم عشق مشکی هستم!
ـ این واکنشهای شما در طول مسابقه و کنار زمین غیرارادی است یا دلیل دارد؟
واقعاً غیر ارادی است. شما نمیتوانید میزان فشاری که روی مربی میآید را بفهمید، تا خودتان لب خط آن شرایط را حس نکنید متوجه نمیشوید. کلاً من عاشق دعوا، کلکل و کرکری هستم و یکسری حرکاتم هم بر همین اساس است.
ـ ظاهرا به رکورد شکنی هم علاقه دارید.... همان سالی که با شهرداری تبریز به لیگ برتر صعود کردید ظاهرا همین علاقه به رکورد شکنی برایتان دردسر هم درست کرد؟!
وقتی تراکتورسازی طلسم را شکست و به لیگبرتر آمد، فوتبالدوستان تبریز آنچنان روحیهای از خود نشان دادند که مدیران شهرداری آمدند سراغ من که بیا و تیم را بیاور لیگبرتر. من تیمی بستم که 5 هفته قبل از پایان فصل صعودش بهطور مستقیم و بهعنوان تیم اول مسجل شد اما درست از همینجا اشتباهم شروع شد. در حالی که همه به من میگفتند؛ اکبر، تیم را دست دستیارانت بسپار و خودت روی بستن تیم لیگبرتری برای فصل بعد متمرکز شو، من لجبازی کردم و گفتم میخواهم رکورد بشکنم و در تاریخ بمانم! هرگز سابقه نداشت تیمی یک فصل کامل در ایران بدون باخت بماند، آنهم در لیگ یک که فاصله تیم اول و آخر جدول فقط 6 یا 7 امتیاز است و هر بازی حکم فینال دارد. من به خواستهام رسیدم و رکورد شکستم ولی وقتی لیگ یک تمام شد دیگر فقط ده روز تا شروع فصل جدید زمان باقی بود که باید هم استراحت میکردیم، هم تیم میبستیم، هم بدنسازی میکردیم و هم اردو و کار تاکتیکی! تازه در همان شرایط بعضیها ما را بازی هم دادند. همین شد که ما در آن فصل نتوانستیم برای شهرداری تبریز تیم خوبی ببندیم و در لیگ برتر مثل لیگ یک نتیجه بگیریم. مطمئن باشید اگر در آن فصل روی لیگ برتر تمرکز کرده بودم با همان تیم در لیگ برتر هم نتایج عالی میگرفتیم....
ـ حالا رکورد شکستید، چقدر پاداش گرفتید؟
بگو دو ریال! دریغ از همان!
ـ میخواهیم برسیم به پروژه شوکدرمانی اکبر میثاقیان در فوتبال ایران...! واقعا چه شد که تز این کار به سرتان افتاد؟!
در استقلالاهواز 8 تا بچه را آوردم و تحویل فوتبال دادم که الان ملیپوش و ستاره لیگ هستند؛ دغاغله، صادقی، کوتی، ویسی و... روزی که تصمیم گرفتم برای اولینبار دغاغله را فیکس بازی بدهم هنوز 17 ساله نشده بود و آنروز در آزادی با پرسپولیس بازی داشتیم. کسیکه بار اول بخواهد در آزادی بازی کند نیم ساعت کپ میکند، چه رسد به بچه 17 ساله که اولین بازی لیگش هم هست! دغاغله با مدافعانی چون انصاریان در اوج تجربه و قدرت روبهرو بود و دیدم تا دقیقه ده چند بار نفسش گرفت. دکتر تیم ما 60 ساله بود، رفت بالای سرش و گفت یک شوک لازم دارد. گفتم مثلاً چی؟ گفت یک سیلی. گفتم خودت بزن! گفت من دستهایم قدرت ندارد، کار خودت است! اتفاقاً دورو بر را نگاه کردم تا مبادا دوربینی روی ما باشد و دستیارم را هم گفتم طوری بایستد که بین من و دوربین باشد، غافل از اینکه یک دوربین جداگانه برای من گذاشتهاند! ما زدیم و ماجرا شر شد!
ـ اما ظاهرا به این کار علاقهمند شدید و این پروژه ادامه هم پیدا کرد!
بازیکنی که سالی 400 ، 500 میلیون میگیرد یک سیلی نباید بخورد؟! (خنده جمعی)
ـ موارد شوکهای شما خیلی زیاد است!
شما کدام مربی را سراغ داری که به اندازه من بازیکن ساخته باشد؟ تمام مربیان لیگ روی هم به اندازه من شاگرد پرورش ندادهاند و الان در هر تیم چهار، پنج شاگرد دارم.
ـ شمارش کردهایم؛ خلعتبری، گردان، حسینی، صلصالی، ماهینی و....
خدا خیرت بدهد، کار با جوانان خیلی سخت است و روش و اصول خودش را دارد. حالا زیر آن فشار گاهی شوک لازم میشود! از قدیم گفتهاند «جور استاد به ز مهر پدر» و همه این بچهها عاشق من هستند، چون میدانند هر کاری کردم بهخاطر خودشان و پیشرفت آنان بوده.
ـ حتی در بعضی بازیها به خاطر احترام به تیم حریف هم به بازیکنان خودی شوک وارد کردهاید!!
آنهایی که در ورزشگاه بودند، دیدند در آن بازی که اشاره میکنی، بازیکن ما با آن حرکات چطور جو ورزشگاه را ملتهب کرد، طوری که مربی حریف هم شاکی شد. اصلاً مگر مرحوم دهداری در بازی تیمملی با نپال ستاره ایران را بهخاطر لایی زدن به حریف بیرون نکشید؟ حرکت مهدیزاده میتوانست تعبیر به تحقیر حریف شود و مجبور شدم او را متوجه کنم!
ـ به فرزاد حاتمی هم که به مس آمد قبلا شوک وارد کردید و شاید به خاطر همین شوک علاقهمند شده است که بازهم زیر دست شما کار کند....!
بابا اینها را رها کن، چرا یکی یکی میپرسی؟ خودم برایت از شوک دستهجمعی و سیصد نفره میگویم!
ـ سیصد نفر...؟!! ماجرا چه بود؟!
با استقلالاهواز در رشت مهمان داماش بودیم. بازی بسیار سختی بود و ما برد میخواستیم. من اکبر میثاقیان که اینقدر اهل شوخی و بگو و بخند هستم در فاصله 24ساعت تا بازی آدم دیگری میشوم بهطوری که نمیشناسی و میگویی این همان اکبر دیروز و همیشه است؟ اطرافیان و خانواده و دوستانم میدانند که در آن شرایط حتی نباید نزدیک من بشوند و راهشان را به سمت دیگری کج میکنند! خلاصه در چنین شرایطی ظهر روز بازی رسید. هتل ما در محلی بود که یک مدرسه پسرانه راهنمایی پشت آن قرار داشت. تا مدرسه تعطیل شد ناگهان دیدم 200 ، 300 دانشآموز مقابل هتل جمع و اکبر، اکبر میکنند. به دستیارم گفتم برو ببین چه میخواهند. رفتوآمد و گفت: «همه میگویند بگو میثاقیان بیاید و یک چک تو گوش ما بزند چون میخواهیم فوتبالیست شویم! » باور میکنی؟! همه صورتشان را یک طرفی رو به من گرفته بودند که سیلی بزن و شوک بده!!
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.